**شد بهار و دل من اسیر شهر طوفانی انتظارست، حرف قلب من این بوده و هست آن زمان که بیایی بهارست**
**در زیر باران عشق باید ماند تا غبار تنهاییها را شست،نمیدانم در زیر کدامین باران ایستاده ام که اینگونه تنها ولی...خیسم**
**گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم،من می گریستم به اینکه حتی او هم محبت مرا از سادگی ام می پندارد**
**در نقاشی هایم تنهاییم را پنهان می کنم... در دلم دلتنگی ام را...در سکوتم حرف های نگفته ام را...در لبخندم غصه هایم را...دل من...چه خرد ساااال است!!!ساده می نگرد!ساده می خندد!ساده می پوشد!دل من...از تبار دیوارهای کاهگلی است !!!ساده می افتد!ساده می شکند!ساده می میرد!ساااااااده**
**کاش فاصله ها اجازه میدادند وقتی قلبها به یاد هم می تپند در کنار هم باشند**
**اگر سزاوار آن است که دوست با جزر زندگی ات آشنا شود، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد،زیرا چه امیدی است به دوستی که می خواهی در کنارش باشی،تنها برای ساعات یا قلمرو مشخصی**
**اشک های من از غصه نیست فقط...چشم های من خجالتیست، چشمانم به وقت دیدنت "عرق" می کند! اما...
تو این را باور نکن...غصه از اشک های من می بارد...**
**برای چراغ های همسایه ات هم نور آرزو کن،بی شک حوالی ات روشن تر خواهند شد**
|